سفارش تبلیغ
صبا ویژن

می ناب

سرزمین عشق

نمی دانم چه سوزی بود از عشق تو در سرها         که دل ها می زند پر در هوایت چون کبوترها

مثل اینکه دل گرفته و زار من هم حرف هایی ... داره.

اما من این بار دلم رو گم کردم،کاش دلم و جا گذاشته بودم،کاش فقط دلتنگ بودم،دل پر ازغم وغصه و پر از حسرتم رو،گم کردم

،دل شکسته وزارم رو تو دشت صفا رها کردم و وبرگشتم.

برگشتم با یه کوله بار از حسرت ،حسرت نفهمیدن ،حسرت کم کاری،حسرت  و...باز هم بدون اینکه بفهمم ،چرا؟

از شدت دلتنگی قلبم سنگین،تو وجودم غوغا ییه که خیلی برام غریبه و با تمام دلتنگیها فرق داره،با هیچ چیزی آروم نمی شه

تا به سر باشد مرا سودای او  

 می سپارم جان به خاک پای او   

  سود من این بس که تا پایان عمر      

    سوختم در آتش سودای او             

 



[ پنج شنبه 89/6/18 ] [ 2:48 صبح ] [ نیر ] نظر


::